هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

هانا جون دختری از کهکشانی دیگر

خونه تکونی عید92

  هانا جون بالاخره بعد از چند ماه دوری از وبلاگت دوباره تصمیم گرفتم که شرروع کنم به نوشتن خاطرات و کارهایی انجام میدی. اول از خونه تکونی عید بنویسم البته وقتی که من و بابات می خواستیم آشپزخونه رو تمیز کنیم و بشوریم تو هم حسابی برای خودت آب بازی کردی باعث شدی که دوبار لباسهات رو عوض کنم وقتی بابا یخچال رو تمیز میکرد رفته بودی داخلش بابا هم ازت عکس گرفته.به استقبال سال جدید میریم امسال عیدرو(92)خونه هستیم چونکه هم مسافرتهامون رو رفتیم هم اینکه بابا تا سوم فروردین یشترپیشمون نیست و میره ماموریت به بندرعباس. ...
3 خرداد 1392

از شیر گرفتن هاناجون

بالاخره 28 اردیبهشت زمینه برای اینکه از شیر بگیرمت فراهم شد،صبح رفتم کلاس و بعداز ظهر هم رفتم مدرسه وقتی که برگشتم برعکس همیشه اصلا دورو برم نیومدی که شیر بخوری و من هم از فرصت استفاده کردم و تصمیمم رو عملی کردم فقط یک شب بهت شیر دادم خوب البته خیلی سخت بود،دو سه روز اول خیلی بیقراری کردی ولی نه اونقدر که فکر میکردم،مخصوصا شبها موقع خواب خیلی طول میکشید که بخوابی چون همیشه عادت دارشتی که با مم مامان بخوابی .خدارو شکر ه وضعیت جدید عادت کردی و پنجمین شب راحت خودت خوابیدی من هم خیلی ذوق کردم.باید بگم که پسر عموت پارسا هم خیلی بهمون کمک کرد چند روزی خونمون نگه داشتیم تا باهات بازی کنه و سرگرم باشی.به سلامتی یکی از مهمترین مراحل رو پشت سر گذاشت...
3 خرداد 1392

فروردین 92

عزیزم تعطیلات تموم شده مامان دوباره مدرسه رفتنش شروع شده ،البته به تعطیلات تابستون داریم نزدیک میشیم و من هم قصد دارم تا پیش از اومدن گرما تو رو از شیر بگیرم.بابا جون بعداز دوهفته برگشت و روزها که من مدرسه میرم میمونی پیش بابا 28 فروردین که 18 ماهگیت با باباجون رفتی واکسن زدی من مدرسه بودم مامان فاطمه هم رفته بود مشهد برا همین دوتایی رفتین روز سه شنبه بود من هم نیم ساعت زودتر برگشتم تا بیام پیشت حدود سه روز تب داشتی و خیلی اذیت شدی. حالا از خوراکی هایی که دوست داری بگم:تخم مرغ یکی از چیزهایی که خیلی دوست داری،سیب زمینی سرخ شده،ماهی.بقیه خوراکی ها روهم میخوری البته نه به اندازه اینها،صبحها خیلی دوست دارم که مثل ما صبح...
3 خرداد 1392
1